تولد آدمها از اون روزهایی است که نباید فراموش بشه . اینکه هرچقدر هم درگیر روزمرگی باشی باز هم لحظه میلاد آدمها ، لحظه امید بخشیه . یعنی این آدم یکسال دیگه درکنارمون بوده ، یعنی اینکه خدا دوستمون داشته که بوده .
آدم بزرگها چند دسته اند : اونهایی که قد کشیدن ، اونهایی که پولدارن ، اونهایی که مقام دارن ... و اونهایی که دل بزرگ دارن . امشب میلاد ِ یکی از اونهایی که با دلش قد کشیده . کسی که خیلی از ما ، شادی های شبهای کوتاه و بلند تابستون و زمستون رو مدیونش هستیم . اونکه نمیدونیم پولداره یا نه ، اما میدونیم دلش اونقدر بزرگ هست که تمام محبتهای دنیا توش جا میشه ... یادمون نره بابک اسحاقی تو خیلی از مورد ها مثه یه برادر بزرگتر تنهامون نذاشته .
تولدت مبارک بابک اسحاقی عزیز
و تولدت مبارک کوثر عزیز
بیوگرافی بابک اسحاقی ! :
بابک اسحاقی ، معروف به " کیامهر " ، در روز 23 مهر سال هزار و سیصد و نمیدونیم چندم خورشیدی مصادف با 15 اکتبر سال نمیدونیم چندم میلادی و برابر با 17 شوال سال
هزار و چارصد و نمیدونیم چندم هجری در بخش مجهول الهویه ای در طالقان به دنیا آمد !
وی که در آن زمان کاری جز بالا رفتن از سر و کول پدرش بلد نبود ، به دلیل شیطنت های زیاد
و دعوا و کتک کاری های زیادی که با خواهران خود به خصوص نرگس بانو داشت ، در سالهای
اول نوزادی و به اصرار پدر و مادر وارد مدرسه شد و درس خود را جهشی آغاز کرد !
بعد از رفتن وی به مدرسه ، مدیر آن زمان مدرسه ی شهید نمیدونیم چیچی که آن زمان جزو
نوابغ علم روحانیت بود ، به دلیل داشتن چشم بصیرت متوجه هاله ی نوری دور سر بابک شد !
بعد از چند سال پرورش دادن او در مدرسه خواست او را به حوزه ی علمیه ی قم بفرستد تا
سالهای بعد قد علم کند و رییس جمهور شود اما او به دلیل دیدن زیاد تی وی و اخبارهای
ورزشی ، از حوزه ی علمیه سر باز زد و به امر ورزش پرداخت !
در آن سال ها ، بابک که بعد از دیدن هاله ای از نور دو سرش جوگیر شده بود ، به ثبت نام خود
و خواهرانش در تورنومت بین المللی " میلاد دو نور " که هر ساله در استان مرکزی برگزار میشود
خود را در رشته ی دوچرخه سواری به عنوان یکی از مدعیان عنوان قهرمانی معرفی کرد ! و برای
آنکه خواهران خود را هم به ورزش ترغیب کند ، آن ها رو بزور علامت سوال و علامت تعجب و ...
وارد عرصه ی ورزش و دوچرخه سواری کرد !
بعد از برگزای جام " میلاد دو نور " ، محمد علیف از تاجیکستان به عنوان نفر اول ، فوزی بشیر
از بحرین به عنوان نفر دوم و بابک اسحاقی از ایران به عنوان نفر سوم در این مسابقات معرفی
شدند ! ( به نفر بغلی بابک دقت کنید ، چشم بصیرت داره و داره هاله ی نور بابک رو که بالا
سرشه دید میزنه ! ) و بابک در آن سال نتواست به آرزوی که خود که چیزی جز قهرمانی نبود
دست پیدا کند !
بعد از آن سال ، وی به دلیل شکست عشقی در عرصه ی ورزش ابتدا توسط دوستان ناباب و
زغال خوب کرج و طالقون معتاد شد و از انجا که درآمد آن زمان خرج خرید جنس رو نمیداد به
گروه " طالبان " پیوست و نقش مهمی رو در عرصه ی قاچاق مواد مخدر از افغانستان به ایران
بازی کرد !
آما ... آما چی ؟! آما خدا نخواد یکی عاشق بشه و از دست بره !
بابک خان ، نفر اول قصه ی ما ، مهربان بانو ، این خانوم بالایی رو دید و از دست برفت !
قول داد از طالبان بیاد بیرون و بره درس بخونه و سرکار بره تا دل مهربان بانو رو بدست بیاره !
اینجا بود که بابک رفت دانشگاه و " مهندسی مکانیکشو " گرفت و رفت سرکار ...
درسته که هی میگه کارم تخصصیه ، کارم تخصصیه ، اما زیاد گوش نکنید ...
جز تلفن زدن و وبگردی کار خاص دیگه ای نداره ! ( مدرکشم عکس بالایی ! )
و این هم چهره ی چند ماه پیش بابک در خانه ی یکی از دوستان ...
از اون موقع به بعدش ، یعنی عکسای الانش به دست ما نرسیده که براتون بذاریم ...
اگر از این مورد عکس داشتین برامون بفرستید تا جایزه ای به اندازه ی یه اختلاس گنده دریافت
کنید !!!
امیدوارم از دستمون ناراحت نشده باشی کیامهر ... تولدت مبارک داداشی ...